اینجا دنیای ماست پس....بیاتو..............
خسته شدم ازاین همه گفتن کاش کاش...... از تبسم های زورکی...... ازاین دلتنگی های الکی وقتی هیچ کس دلتنگت نیس.....ازادمای 2رو .............ازاین همه دروغ......ازاین بغض توگلوم .......ازدلسنگ بودن ادما واگریک عمر بگویم کاش بازهم باید گفت کاش .........................خسته شدم از خودم از دلتنگیام از ارزوهام از نفس کشیدن از شبایی که همش تو تاریکی بیدارم از ساکنین زمین از دنیایی که همه به هم دروغ میگن ...........................ازوقتی تهاشدم .... از وقتی دوستام بم میگن فرامووشش کن ......... ازوقتی فراموش شدم........ خستم ازچشمای خودم ................ازقلبی که شکسته..... ازنگاهی که سرد شده ازاین همه دروغ قشنگ که بم گفت خستم....................از خواستن های الکی .............................اخه تاکی؟....................................دیگه امیدی ندارم.......................دنیای من عادت کرده به تنها بودن........................دوستای من......................این بود دل من پرازاشک آه....... آن خنده ها، دستهای در هم گره کرده، نگاه های گرم.. دستهایم را می گیرد و می خندد… بعد هر چه فکر میکنم یادم نمی آید به چه فکر میکردم!